تاملکوت

السلام علیک یافاطمه الزهرا
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ائمه ووحی

07 مرداد 1394 توسط حبيب آبادي

رتباط پيوسته‌ي فرشتگان با معصومين( علیهم السلام )

همان گونه كه پيامبر كه گيرنده و مبلّغ وحي است بايد با عالم ربوبيّت در ارتباط باشد تا مصون از خطا در اخذ وحي و تبليغ آن باشد، ائمّه‌ي اطهار( علیهم السلام ) نيز كه مبيّن وحي هستند، بايد با عالَم ربوبيّت در ارتباط باشند تا مصون از خطاي در تبيين وحي باشند. ولذا ملائكه كه پيام آوران خدا هستند، بر آن بزرگواران نازل مي‌شوند، بلكه بر حسب روايات، فرشته‌ي وحي حضرت جبرئيل(ع) مستقيماً بر حضرت صدّيقه‌ي كبريََ فاطمه‌ي زهرا(ع) نازل مي ‌شد و با آن‌حضرت سخن مي ‌گفت. البتّه اين مربوط به تشريع نبود بلكه اَسراري بين خدا و ايشان بود و همين ارتباط با همه‌ي ائمه(علیهم السلام ) نيز هست. لذا خودشان مي‌فرمودند: الهاماتي كه از عالم بالا به ما مي ‌رسد، گاهي به‌ صورت (نَقْرٌ في الاسماع)؛ است كه «صدا به گوش مي‌رسد» و گاهي (نَكْتٌ في القلوب)؛ است كه «در قلب القا مي‌شود» و به هر حال آن بزرگواران، مهبط وحي خدا هستند. همان طور كه رسول خدا(ص) شخصاً مهبط وحي تشريعي است ، ائمّه‌ي اطهار( علیهم السلام ) نيز مهبط وحي هستند امّا نه به گونه‌ي تشريعي و لذا مختلف الملائكه هستند؛ يعني، فرشتگان بر آنها نازل مي‌شوند و حقايق و اسراري را كه مربوط به تبيين وحي است از جانب خدا به آنها القا مي ‌كنند و ما از حقيقت و كيفيّت اين القا آگاهي نداريم!

حاصل آن ‌كه ، ما به وجود ملائكه و القائات آن هااذعان داريم. همان طور كه به وجود خدااذعان داريم و از اكتناهش { اکتنا : پی بردن به کنه چیزی } عاجزيم، اذعان به وجود ملائكه و نزول وحي از جانب خدا به وسيله‌ي آنها بر رسول خدا و ائمّه‌ي هديََ( علیهم السلام ) نیز اذعان داريم ، اگر چه از درك حقيقت آن عاجزيم.

اهل بيت رسول اكرم(ص) ، قرارگاه رسالتند

امّا جمله‌ي (مَوْضِعَ الرِّسالَةِ)؛ ما معتقديم كه شما اهل بيت رسول، «قرارگاه رسالت» هستيد. اين جمله نيز تقريبا با جمله‌ي مهبط الوحي، هم مضمون است؛ يعني، همان رسالتي را كه پيغمبر اكرم(ص) از جانب خدا گرفته است، به عنوان وديعت و امانت، به شما سپرده است.

اختلاف اساسي شيعه‌ي اماميّه با اهل تسنّن

يك اختلاف اصلي و اساسي ما شيعه‌ي اماميّه با اهل تسنّن در همين مورد است. آن ها مي ‌گويند : پيامبر رسالت و شريعت را از خدا گرفته و آورده و واگذار به مردم كرده و رفته است. حال، اين خود مردم اند كه بايد خليفه و جانشين رسول را انتخاب كنند تا او رسالت را استمرار بخشد و شريعت را براي مردم بيان و اجرا كند. آيا اين حرف عقلاً قابل قبول است؟! شما كه مي‌خواهيد سفري برويد و گوهر گرانبهايي داريد كه بايد در غياب شما محفوظ بماند، آيا هيچ ممكن است آن را در گذرگاه مردم بيفكنيد تا هر رهگذري خواست آن را بردارد؟! دين و شريعت كه ناموس خدا و مايه‌ي حيات جاوداني بندگان خداست و به عنوان امانت به دست پيامبر سپرده شده و بايد تا آخرين روز عمر بشر زمينه‌ي بقاء و دوام آن را فراهم سازد، حال آيا اين خيانت به امانت خدا نيست كه پيامبر، آن را ميان مردم بيندازد و برود؟! همانطور كه شما به ناموس خود غيرت مي ‌ورزيد و آن را به دست هر كسي نمي‌سپاريد، خدا هم به ناموس خود كه دين است غيرت مي‌ورزد و آن را به دست هر كسي نمي سپارد، «اُمناءِ وحي» دارد. انبيا(ع)، امناي وحي اند. رسول الله(ص) امين وحي خدا و نگهبان ناموس خداست كه سعادت ابدي و حيات جاوداني بشر در گرو نگهباني از آن است.

 نظر دهید »

اقسام وحی

07 مرداد 1394 توسط حبيب آبادي

شياطين نيز وحي دارند.

{…إنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إلي أوْلِيائِهِمْ…} سوره انعام آیه 121؛

و معناي جامع وحی «تفهيم خفيّ» است؛ يعني، طوري مطلب را بفهماند كه همه كس نفهمند! اين معنا در غريزه‌ي نحل و الهام به مادر موسي و وسوسه‌هاي شيطان نيز هست.

اقسام وحي

امّا وحي انبياء ( علیهم السلام )، وحي مقدّسي است كه ارتباط با عالم ربوبي دارند. آن هم چند قسم است كه قرآن مي ‌فرمايد:

{ وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أنْ يُكَلِّمَهُ اللهُ إلاّ وَحْياً أوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أوْ يُرْسِلَ رَسُولاً…} سوره شوری آیه 51؛

گاهي خدا بدون وساطت مَلَك با پيغمبري سخن مي‌گويد و به قلبش الهام مي‌كند، گاهي از اوقات از پس پرده سخن مي‌گويد؛ يعني، صدا از چيزي به گوشش مي‌رسد، مانند شجره‌ي طور كه حضرت موسي در وادي طور از درختي صدا شنيد كه:

{ إنِّي أنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ…} ؛

«اي موسي! من خداي تو هستم. پس كفشهاي خود از پا بيفكن!»

آنجا وحي « مِن وراء حجاب» بود. در شب معراج هم رسول‌خدا‌(ص) ‌مشافهتاً { مشافهتاً : به طور شفاهی } با خدا سخن گفته و آن خطاب هاي مكرّر «يا احمد» كه در روايت معراج داريم، از قبيل « وحيِ من وراء حجاب» است، كه سخنگو ديده نمي‌شود و تنها صدا شنيده مي‌شود.

(او يُرسِل رسولاً)؛ گاهي هم مَلَك واسطه مي‌شود و به وسيله‌ي ملك ابلاغ وحي مي‌گردد و آن هم ممكن است به چند صورت تحقّق پيدا كند.

چگونگي تلقي وحي توسط رسول اكرم (ص)

نقل شده كه از رسول اكرم(ص) پرسيدند شما چگونه تلقّي وحي مي‌كنيد؟! فرمود:

(اَحْياناً يَأتيني في مِثْلِ صَلْصَلَةِ الْجَرَسِ وَ هُوَ اَشَدُّه عَلَيَّ)؛

«گاهي صدايي مانند صداي زنگ به گوشم مي ‌رسد و آن شديدترين نوع وحي براي من است!»

و احياناً؛

(يَأتيني مَلَكٌ في مِثْلِ صُورَةِ الرَّجُلِ)؛ (مسند احمد بن حنبل جلد 4 صفحه 158 )

«فرشته اي به‌صورت مردي بر من ظاهر مي‌شود».

گاهي هم ملك را به‌صورت خلقت اصلي‌اش مشاهده مي‌كنم. يك بار جبرئيل را ديدم كه زمين و آسمان را پر كرده بود و از شش طرف صدا به گوشم مي ‌رسيد. حالا مي‌خواهيم بگوييم: ائمه( علیهم السلام ) مهبط وحي هستند؛ يعني، وحي به آنها نازل مي‌شود، امّا نه وحي تشريعي! بعضي اين جمله را چنين معنا مي‌كنند: شما مهبط وحي هستيد؛ يعني در دودمان شما وحي نازل شده است، نه بر خود شما. بر پيغمبر وحي نازل شده و چون شما انتساب به او داريد، مي‌ توان گفت: شما مهبط وحي هستيد. در اين صورت اين تعبير، تعبير مجازي خواهد بود ولي مي‌توانيم آن را به معناي حقيقي اش حمل كنيم و بگوييم شما خودتان مهبط وحي هستيد. امّا نه وحي تشريعي كه مُنافي با ختم شريعت باشد، بلكه وحي به عبارت تبييني، يعني پيامبر اكرم(ص) از طريق وحي، تشريع شريعت مي‌كند و ائمه دين( علیهم السلام ) از طريق وحي، تبيين شريعت مي‌كنند، طبيعي است كساني كه مي‌خواهند حقايق وحي قرآني را براي مردم بيان كنند، بايد ارتباط مستقيم با فرستنده ي قرآن داشته باشند تا از خطا در بيان، معصوم باشند.

 نظر دهید »

وحی

07 مرداد 1394 توسط حبيب آبادي

معاني مختلف وحي

جمله‌ي زيارت:(مَهْبِطَ الْوَحْيِ)؛

«سلام بر شما كه مهبط و فرودگاه وحي هستيد».

«وحي» در قرآن به معاني مختلف آمده است، از جمله‌ي آن معاني، «غريزه» است، چنان ‌كه در مورد زنبور عسل مي ‌فرمايد:

{ وَ أوْحي رَبُّكَ إلَي النَّحْلِ أنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً…}؛ سوره نحل آیه 68

«خدا به زنبور عسل وحي كرد: از كوه ها براي خويش اتخّاذ لانه كن»

يعني غريزه‌ي لانه سازي در كوه را به زنبور عسل داد.

در مورد مادر موسي به معناي «الهام» آمده:

{ وَ أوْحَيْنا إلي اُمِّ مُوسي أنْ أرْضِعِيهِ…} سوره قصص آیه 7

«به مادر موسي وحي كرديم كه موسي [كودك نوزاد] را شير بده».

يعني به او الهام كرديم.

 نظر دهید »

خداوند..رسول..امام..

07 مرداد 1394 توسط حبيب آبادي

ملائكه، در رديف خدا و رسول

وجود ملائكه از معتقدات ماست؛ يعني، اعتقاد داريم موجوداتي در عالم هستند كه خالق حكيم، آنها را آفريده و از حسّ ما پنهانند. به اصطلاح فلاسفه، مجرّد از مادّه‌اند و يا از اجسام لطيفه اند. به هر حال موجوداتي هستند كه ما آنها را احساس نمي‌كنيم، نمي ‌بينيم و لمس نمي ‌كنيم. همان گونه كه معتقديم؛ خدا موجود غيبي است، فرشتگان نيز موجود غيبي هستند؛ يعني، از عالم حسّ ما پنهانند.

در اين آيه‌ي كريمه مي‌خوانيم:

{ ‌آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنْزِلَ إلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ…‌} سوره بقره آیه 285

طبق اين آيه، ملائكه نيز در رديف خدا و كُتُب و رُسُل، از معتقدات و متعلّق ايمان ما هستند. در قرآن كريم براي آنها بال و پر نيز اثبات شده است.

{ ‌اَلْحَمْدُ للهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً اُولِي أجْنِحَةٍ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ…} سوره فاطر آیه 1

«خداوند براي ملائكه بال‌هاي متعدّد قرار داده است، بعضي دو بال و بعضي سه و بعضي چهار بال دارند».

مراتب گوناگون عبادت ملائك

البتّه بال و پر كه در ملائكه گفته مي‌شود، از قبيل بال و پر مرغ و خروس و كبوتر نيست؛ بلكه فرموده‌اند: اين كنايه از احاطه‌ي علمي و نفوذ قدرت و تدبيرشان است و مقاماتشان نيز مختلف است.

{ …ما مِنَّا إلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ}سوره صافات آیه 164

«هر كدام مقام معلومي دارند [و عبادتي مخصوص]».

(مِنْهُمْ رُكَّعٌ لا يَسْجُدُونَ وَ مِنْهُمْ سُجَّدٌ لا يَرْكَعُونَ)؛

«گروهي راكعند و سجده نمي ‌كنند، گروهي ساجدند و ركوع نمي ‌كنند و گروهي ديگر علي‌الدّوام در حال قيام اند».

اين نيزبه مراتب گوناگون عبادت و خضوع آنها در پيشگاه خدا اشاره میکند ؛ وگرنه واضح است كه آنها مانند ما جسمي ندارند كه قيام و قعود و ركوع و سجود داشته باشند. اين به اختلاف مراتب آنها در عبوديّت اشاره میکند ؛ از مرتبه‌ي قيام و مرتبه‌ي قعود، مرتبه‌ي سجود و مرتبه‌ي ركوع؛ كه ما حقيقت آن عبوديّت و مراتب آن را درك نمي‌كنيم. منظور اين‌كه ركوع و سجود، به مراتب بندگي آن ها، و بال و پر به مراتب احاطه‌ي علمي و نفوذ تدبيري آن ها اشاره می کند كه همه چيز عالم تحت تدبير آنها اداره مي‌شود.

تدبير امور، توسّط فرشتگان، به اذن خداوند متعال

{ فَالْمُدَبِّراتِ أمْرا } سوره نازعات آیه ی 5 ؛

«به اذن خدا، تدبير امور مي‌كنند».

آب از آسمان نازل مي ‌كنند ، گياه از زمين مي‌ رويانند. تنطيم ابرها و توزيع آن ها به نواحي مختلف به عهده‌ي آنهاست. طبق روايت، هر قطره‌ي باراني به وسيله‌ي ملكي به زمين نازل مي ‌شود و به جاي خودش مي ‌رسد. اين همه قواي طبيعي در عالم مشغول كارند و مي ‌بينيم؛ که همه روي نظم و حساب دقيق كار مي ‌كنند، معلوم مي ‌شود که يك نيروي الهي بر هر يك از اين نيروهاي طبيعي مسلّط است؛ وگرنه خود طبيعت كه كور و كر است و نمي‌تواند كار خود را تنظیم نمايد. مثلاً برگي را در نظر بگیرید كه از شاخه‌ي درختي مي ‌رويد و بالا مي‌‌آيد، دانشمندان گياه شناس مي‌گويند: هفت قوّه كار مي‌كنند تا يك برگ از شاخه برويد ؛ قوّه‌ي جاذبه، قوّه‌ي ماسكه { سوره نازعات آیه 5 }، قوّه‌ي هاضمه، قوّه‌ي دافعه، قوّه‌ي مربيّه، قوّه‌ي مصورّه و قوّه ي مولّده. اين ها همه دست به دست مي ‌دهند تا برگي از شاخه‌ي درختي مي ‌رويد. آنگاه مي‌بينيم اين برگ چقدر منظّم است. درست مثل اين است كه يك نقّاش ورزيده‌اي با يك قلم بسيار ظريف آن را نقّاشي كرده است كه مثلاً كجا سبز و كجا سرخ و كجا سفيد باشد. كدام قسمتش باريك و كدام قسمتش پهن باشد. شما يك برگ گل را بگيريد و مطالعه كنيد و ببينيد چه دقّت عجيبي در برش قطعات مختلف اين گلبرگ و رنگ آميزي آن به كار رفته تا به اين كيفيّت درآمده است! حال اين هفت قوّه كه قواي طبيعي اند و فاقد درك و شعورند، پس اين نظم و حساب دقيق حيرت‌انگيز از كجاست؟! معلوم مي‌شود که اين قواي هفت‌گانه، تحت تدبير هفت مَلَك كه داراي عقل و درك و شعورند؛ هدايت مي‌شوند. ما نمي‌گوييم: ملائكه همان قواي طبيعي هستند! بلكه مي‌گوييم: قواي طبيعي مسخّر { مُسخّر : تسخیر شده ، به تصرّف در آمده } تدبير ملائكه هستند؛ يعني، يك سلسله نيروهاي الهي و غيبي داراي عقل و شعور، قواي طبيعي را تسخير كرده‌اند و آنها را هدايت مي ‌كنند.

تدبير امور عالم توسط فرشتگان، با اذن وليّ زمان(ع)

آنگاه مي‌گوييم : اين ملائكه نيز در همه جاي عالم با اذن وليّ زمان(ع) به تدبير امور عالم مشغولند؛ يعني، ابتدا بايد به آستان اقدس ولایت عرض ادب کنند و از مقام اقدس او استيذان { استیذان : طلب اذن کردن ، اجازه خواستن } کنند و سپس دنبال كارشان بروند.

هر مَلكي در هر جا و دنبال هر كاري كه مي ‌رود، در هر لحظه با اذن و اراده‌ي وليّ زمان ـ ارواحناله الفدا ـ مي‌رود. در اين زمينه روايتي از حضرت امام كاظم(ع) منقول است كه مي فرمايند :

(ما مِنْ مَلَكٍ يُهْبِطُهُ الله في اَمرٍ ما يُهْبِطُهُ اِلاّ بَدَأ بِالاِمام)؛

«هيچ ملكي نيست كه دنبال كاري برود، مگر اينكه اوّل خدمت امام(ع) مي‌رسد».

(فَعَرضَ ذلِكَ عَليه)؛

«به او عرضه مي‌دارد كه من مأمور اين كار هستم».

(وَ اَنَّ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ مِنْ عِنْدِالله تَبارَكَ وَ تَعالي إلي صاحِبِ هذَا الاَمْرِ)؛ { تفسیر نورالثقلین جلد 5 صفحه 638 }

«از جانب خدا، همه‌ي فرشتگان مأمورند به حضور صاحب‌الامر برسند و با اذن ايشان دنبال كارشان بروند».

كمترين حركت فرشتگان با اذن امامان معصوم(علیهم السلام }

باز روايت مفصّلي هست و از غرائب { غرائب : اصطلاح علم روایی است } روايات است و ضمن آن اين جمله از امام اميرالمؤمنين(ع) رسيده كه به سلمان فرموده است:

(وَ الَّذِي رَفَعَ السَّماءَ بِغَيْرِ عَمَدٍ)؛

«قسم به خدايي كه آسمان را بي ستون برافراشته است».

(لَوْ اَنَّ اَحَدَهُمْ رامَ اَنْ يَزولَ مِنْ مَكانِهِ بقَدْرِ نَفَسٍ واحِدٍ لَما زالَ حتّيََ آذَنَ لَه)؛

«هر يك از فرشتگان بخواهند به قدر يك نفس از جاي خود تكان بخورند، تا اذن من نباشد، تواناي بر حركت نخواهند بود!»

بعد فرمود: اين مقام منحصر به من نيست.

(وَ كذلِكَ يَصيرُ حالُ وَلَديَ الحَسَن)؛

«پس از من فرزندم حسن متصدّي اين امر است».

(وَ بَعْدَهُ الْحُسَيْن وَ تِسْعَةٌ مِن وُلْدِ الحُسين تاسِعُهُم قائِمُهُم)؛ { بحارالانوار جلد 27 صفحه 36 }

امامان( علیهم السلام ) هريك پس از ديگري داراي اين مقامند تا نهمين آنها كه قائمشان هست. پس معناي (مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ)؛ اين شد كه :

«شما اهل بيت رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان هستيد و آنها به خانه و بيت شما رفت و آمد و نزول و صعود دارند».

در هنگام ورود به حرم مطهّرشان اذن دخول مي‌خوانيم:

(ءَ أدْخُلُ يا مَلائِكَة اللهِ المُقِيمِينَ فِي هذَا الْمَشْهَد)؛

«آيا اجازه مي‌دهيد داخل شوم اي فرشتگاني كه مقيم در اين مشهد هستيد؟»

(ءَ أدْخُلُ يا مَلائِكَة اللهِ المُحْدِقينَ بِهذَا الْحَرَم)؛

«آيا اجازه‌ي دخول به من مي‌دهيد اي فرشتگاني كه اطراف اين حرم را گرفته‌ايد!؟»

در زيارت حضرت امام حسين(ع) مي ‌خوانيم:

(اَلسَّلامُ عَلَيْكُم يا مَلائِكَة رَبِّيَ الْمُحْدِقين بِقَبْرِ الْحُسَيْنِ عَليهِ السَّلام)؛

«سلام بر شما اي فرشتگان خداي من كه قبر امام حسين(ع)را در بر گرفته‌ايد».

پس ملائكة الله، هم در زمان حيات امامان( علیهم السلام ) و هم بعد از وفاتشان با آنها در ارتباطند.

 نظر دهید »

اهل بیت پیامبر(ادامه)

07 مرداد 1394 توسط حبيب آبادي

مّا «بَيْتُ النُّبُوَّة»و خانه‌ي پيامبري از سنگ و چوب و آب و گل نيست ، بلكه آن، حقيقت عُلياي نبوّت ختميّه است، تجلّي گاه اسماء و صفات الهيه و محل نزول و صعود حضرت روح الامين و فرشتگان مقرّب است. نبوّت ساير انبيا از شئون و مراتب آن حقيقت عاليه و امّ الحقايق است و تمام كائنات، ريزه خوار خوانِِ نعمت آن خورشيد عالمِ امكان‌اند كه از يك سو، دستي گيرنده از عالم ربوبيّت دارد و از ديگر سو دستي بخشنده به عالم ماسِوا و عالم امكان دارد.

و اهل آن بيت نيز انواري جز اميرالمؤمنين علي (ع)و صدّيقه‌ي كبريََ(س)و سيدي شباب اهل الجنة و ديگر ائمه معصومين{ علیهم السلام }نخواهند بود.

تأكيد بر قرائت زيارت جامعه‌ي كبيره

علاّمه‌ محمد باقر مجلسي (ره) فرموده است : بهترين زيارات از جهت متن و سند و فصاحت و بلاغت، زيارت جامعه كبيره است. پدر بزرگوارش مرحوم ملا محمد تقی مجلسی (ره) در “شرح فقيه” فرموده كه اين زيارت، احسن و اكمل زيارات است و من تا در عتبات عاليات بودم، ائمه{ علیهم السلام } را با خواندن این دعا زيارت می کردم، شيخ ما در “نجم ثاقب” حكايتي نقل كرده است كه با توجه به مضمون آن چنین استنباط مي‌شود كه بايد بر اين زيارت مواظبت كرد و از آن غفلت نکرد و آن حكايت چنين است:

جناب مستطاب تقيّ صالح سيّداحمدبن سيّدهاشم بن سيّدحسن موسوي رشتي تاجر ساكن رشت -ايّده‌الله- حدود هفده سال قبل (از تاريخ نگارش اين متن) به نجف اشرف مشّرف شد و با عالم و فاضل صمداني شيخ علي رشتي طاب ثراه به منزل حقير آمدند و همین که رفتند، شيخ از صلاح و سداد سيّدحسن موسوي رشتي ياد كرد و فرمود: او قضيّه ي عجيبي دارد كه در آن وقت مجال بيان آن نبود. پس از چند روزي با شيخ ملاقات كردم و او آنچه را كه از سيّد شنيده بود براي من به طور كامل نقل كرد. امّا من بسيار تأسّف خوردم كه چرا اين مطالب را از خود او نشنيدم، اگر چه مقام شيخ رحمةالله، اجلّ از آن بود كه در نقل ايشان اندكي خلاف باشد. از اين موضوع گذشت تا اينكه در ماه جمادي الاخر همان سال پس از مراجعت از نجف اشرف ، سیّد مذکور را در كاظمين ملاقات كردم كه از سامرا مراجعت كرده، عازم عجم بود. پس شرح حال او را چنان كه شنيده بودم، پرسيدم؛ از آن جمله قضيّه‌ي مورد نظر را به طور كامل براي من نقل كرد. و آن داستان چنين است كه گفت:

در سال هزار و دويست و هشتاد هجری قمری ، به قصد حجّ بيت الله الحرام از دارالمرز رشت به تبريز آمدم و در خانه حاج صفرعلي تاجرتبريزي معروف، منزل كردم. چون قافله نبود، متحيّر ماندم تا آن‌كه حاجي جبار جلودار سدهي اصفهانی براي حمل کالا عازم سفر به طرابوزن شد. من از او مالي { مال : مرکب ، اسب } كرايه كردم به اتفاق حرکت کردیم. چون به منزل اوّل رسيديم سه نفر ديگر به تشويق حاج صفر علي به من ملحق شدند ( حاجي ملاّ باقر تبريزي حجّه فروش معروف علماء و حاجي سيّدحسين تاجر تبريزي و حاج علي نامي ) پس به اتّفاق روانه شديم تا به اَرزِنَهْْ الرّوم رسيديم و از آنجا عازم طرابوزن و در يكي از منازل بين اين دو شهر حاجي جبار جلودار نزد ما آمد و گفت: اين منزل كه در پيش داريم بسیار خطرناك است، قدري زود بار كنيد كه به همراه قافله باشيد چون در ساير منازل غالباً از عقب قافله با فاصله حرکت می کردیم.

پس ما تخميناً دو ساعت و نيم يا سه ساعت به صبح مانده به اتّفاق به راه افتادیم. به قدر نيم يا سه ربع فرسخ از منزل خود دور شده بوديم كه هوا تاريك شد و برف شروع به باريدن كرد ، به طوري كه رفقا هر كدام سر خود را پوشانيده به سرعت می راندند. من نيز هر چه تلاش كردم تا به آن ها برسم ممكن نشد، تا آن كه آن ها رفتند و من تنها ماندم پس، از اسب پياده شدم و در كنار راه نشستم ، در حالی که بسيار نگران و مضطرب بودم ؛ چون نزديك به ششصد تومان پول براي مخارج راه همراه داشتم، بعد از تأمّل بسیار، بنا را بر اين گذاشتم كه در همين محل بمانم تا فجر طلوع کند و به همان منزلی كه از آنجا بيرون آمده بودیم برگردم و از آنجا چند نفر نگهبان به همراه برداشته به قافله ملحق شوم. در آن حال ، در مقابل خود باغي ديدم و در آن باغ، باغباني كه در دست بيلي داشت كه بر درختان می ‌زد تا برف از آن ها بريزد، پس او نزد من آمد و فرمود : تو كيستي؟ عرض كردم : رفقای من رفته اند و من تنها مانده ام ، راه را نمي‌دانم ، مسیر را گم كرده‌ام؛

فرمود: (به زبان فارسي) : نافله بخوان تا راه را پيدا كني، من مشغول خواندن نافله شدم.

بعد از فراغ از تهجّد ( نافله ی شب ) باز آمد و فرمود: چرا نرفتي؟ گفتم: والله راه را نمي‌ دانم.

فرمود: زیارت جامعه بخوان، من زیارت جامعه را ازحفظ نبودم و هنوز هم حفظ نیستم ، با آن كه مكرّر به زيارت عتبات مشرّف شده ام. پس از جاي خود برخاستم و زیارت جامعه را به طور كامل از حفظ خواندم.

باز نمايان شد و فرمود: نرفتي؟ هستي؟ بي اختيار به گريه افتادم. گفتم : بله هستم ؛ راه را نمي ‌دانم، فرمود: زیارت عاشورا بخوان.من زیارت عاشورا را از حفظ نبودم و هنوز هم حفظ نیستم ؛ پس برخاستم و از حفظ مشغول خواندن زيارت عاشورا شدم تا آن كه تمام صد لعن و صد سلام و دعاي علقمه را خواندم.

ديدم باز آمد و فرمود : چرا نرفتي؟ هنوز هستي؟ گفتم: بله هستم تا صبح.

فرمود: من اكنون تو را به قافله مي‌ رسانم. پس رفت و بر مرکبی سوار شد و بيل خود را به دوش گرفت و فرمود: به رديف من بر مرکب سوار شو، سوار شدم. پس عنان اسب خود را كشيدم، تمكين نكرد و حركت نکرد. فرمود: جلو اسب را به من بده. دادم، پس بيل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد. اسب در نهايت تمكين پيروي كرد، پس دست خود را بر زانوي من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمي‌خوانيد؟ و سه بار فرمود : نافله، نافله، نافله .

باز فرمود: شما چرا عاشورا نمي‌خوانيد؟ و سه بار فرمود :عاشورا، عاشورا، عاشورا.

و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمي‌خوانيد؟ و سه بار فرمود :جامعه، جامعه، جامعه.

و به هنگام حركت به‌ صورت دايره وار سير مي کرد ، يك دفعه برگشت و فرمود : آن ها رفقاي شمايند كه در لب نهر آبي فرود آمده اند و مشغول وضو گرفتن براي نماز صبح هستند. پس من همین که خواسم از مرکب پايين بیایم تا سوار اسب خود بشوم نتوانستم. پس آن جناب پياده شد و بيل را در برف فرو برد و مرا سوار كرد و سر اسب را به سمت رفقا برگردانيد. من در آن حال به فکر افتادم كه اين شخص چه كسي بود كه به زبان فارسي حرف می ‌زد - و حال آن كه ، در آن حدود زباني جز زبان تركي و مذهبي جز مذهب عيسوي نبود - و چگونه با اين سرعت مرا به رفقاي خود رساند ؟ پس ، پشت سر خود نظر كردم، كسي را نديدم و از او آثاري پيدا نكردم، پس به رفقاي خود ملحق شدم. { نقل از مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی }

(وَ مَوْضِعَ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْيِ)؛

در شب ولادت حضرت رحمهٌْْ للعالمين ، رسول اكرم (ص)و ولادت حضرت امام صادق(ع) ، بي تناسب نيست كه ذيل همين سه جمله توضيحاتي عرض كنم.

معناي كلمه‌ي اختلاف

كلمه‌ي مُخْتَلَفْ مشتقّ از كلمه‌ي اختلاف است. اختلاف در اينجا به معناي «آمد و رفت» است ، نه به معناي «مخالفتِ دو نفر يا دو گروه با يكديگر». در قرآن مي‌ خوانيم:

{ ‌إنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِاُولِي اْلاَلْبابِ‌} ( سوره آل عمران ، آیه ی 190 )

«در خلقت آسمان ها و زمين و رفت و آمد شب و روز، نشانه هايي هست از براي انديشمندان؛ تا از روي نظم و حساب دقيقي كه در آفرينش و تدبير آن ها به كار رفته است، پي به علم و قدرت و حكمت آفريننده‌ي آنها ببرند».

شاعر هم مي ‌گويد:

پيريّ و جواني چو شب و روز بـرآمد

ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم

شب شد؛ يعني، شب رفت و روز آمدو ما در اين جمله‌ي از زيارت [جامعه] عرض مي‌كنيم: سلام بر شما كه مختلف ملائكه؛ يعني، محلّ رفت و آمد فرشتگان هستید؛ ملائكه با شما رفت و آمد دارند. اگر انسان يك بار به جايي برود، نمي ‌گويند: آنجا رفت و آمد دارد. بلكه وقتي اين گفتار صحيح است كه مكرّر باشد. به ارتباط مداوم و مكرّر، اختلاف و رفت و آمد گفته مي‌شود و لذا مي گوييم: شما اهل بيت عصمت، مختلف ملائكه هستيد؛ يعني، بيت و خانه‌ي شما محلّ رفت و آمد فرشتگان است و فرشتگان علي‌الدّوام با شما در ارتباط هستند.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 17
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

تاملکوت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اعتقادی
  • اخلاق
  • مذهبی
  • مناسبتی
  • سیاسی

Random photo

انتخاب ازدیدگاه قرآن.

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس