تاملکوت

السلام علیک یافاطمه الزهرا
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

یا حسین

06 آبان 1394 توسط حبيب آبادي

دعای حضرت در صبح عاشورا

از حضرت سید السّاجدین و زین العابدین علیه السّلام روایتست که:

لَمَّا صَبَّحَتِ الْخَیلُ الْحُسَینَ علیه السلام، رَفَعَ یدَیهِ وَ قَالَ:

اللَهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی کلِّ کرْبٍ، وَأَنْتَ رَجَآئِی فِی کلِّ شِدَّه، وَأَنْتَ لِی فِی کلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِی ثِقَه وَعُدَّه. کمْ مِنْ هَمٍّ یضْعُفُ فِیهِ الْفُؤَادُ، وَتَقِلُّ فِیهِ الْحِیلَه، وَیخْذُلُ فِیهِ الصَّدِیقُ، وَیشْمُتُ فِیهِ الْعَدُوُّ؛ أَنْزَلْتُهُ بِک، وَشَکوْتُهُ إلَیک، رَغْبَه مِنِّی إلَیک عَمَّنْ سِوَاک؛ فَفَرَّجْتَهُ عَنِّی، وَکشَفْتَهُ، وَکفَیتَهُ.

فَأَنْتَ وَلِی کلِّ نِعْمَه، وَصَاحِبُ کلِّ حَسَنَه، وَمُنْتَهَی کلِّ رَغْبَه.[2]

«و چون صبحگاهان لشکر به نزد حسین علیه السّلام آمدند، دست های خود را بلند نموده و عرضه داشت:

بار پروردگارا! در تمام غصّه ها و اندوه ها، تو محلّ اتّکاء و اعتماد من می باشی! و در هر گرفتاری و شدّت، تو محلّ امید من هستی! و در هر حادثه ای که بر من فرود آید و هر نازله ای که بر من وارد شود، تو محلّ اطمینان و استعداد من می باشی!

چه بسیار از هموم و غموم خود را که دل در آن ناتوان می شد، و حیله و چاره برای رفع آن کوتاه می آمد، و دوست، انسان را تنها می گذاشت، و دشمن زبان به شماتت می گشود؛ من بارِ آن حوادث و هموم را بسوی تو آوردم، و شِکوه آن را به تو نمودم؛ به جهت میل و رغبتی که به تو داشتم و به غیر از تو نداشتم؛ پس خداوندا تو همه آنها را برطرف نمودی! و امر مرا کفایت کردی!

بنابراین ای خدای من! تو ولی تمام نعمت ها هستی! و صاحب هر نیکوئی! و منتهای تمام رغبت ها می باشی!»

 نظر دهید »

السلام علیکم یااهل البیت النبوه

07 مهر 1394 توسط حبيب آبادي

 نظر دهید »

موعظه های پدر امت

07 مرداد 1394 توسط حبيب آبادي

مواعظ سازنده و درس آموزِ رسول اكرم(ص)

چند جمله‌اي هم به عنوان موعظه از رسول خدا(ص) عرض مي‌كنم .فرمود:

(اِنَّهُ لَيْسَ شَيْيءٌ يُباعِدُكُم مِنَ النّارِ اِلاّ وَقَدْ ذَكَرْتُهْ لَكُمْ وَ لا شييءٌ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الجَنَّةِ اِلاّ وَ قَدْ دَلَلْتُكُمْ عَلَيْهْ) ؛

«هيچ عملي كه شما را از آتش دور كند نمانده؛ مگر آن ‌كه آن را براي شما گفته‌ام و هيچ عملي كه شما را به بهشت نزديك كند نمانده؛ مگر آن‌كه شما را به آن راهنمايي كرده‌ام».

(فَاِنَّ رُوحَ القُدُسِ نَفَثَ في رُوعي اِنَّهُ لَنْ يَمُوتَ عَبْدٌ مِنْكُم حتّيََ يَسْتَكْمِلَ رِزْقَه) بحارالانوار جلد 77 صفحه 185؛

«روح القدس، از جانب خدا به قلبم افكنده كه تا كسي روزي خود را تماماً نگرفته، نخواهد مرد».

بنابر اين؛

(اَجْمِلُوا في الطَّلَب)؛

«در راه طلب رزق، اعتدال را رعايت كنيد».

حريص نباشيد! خود را به آب و آتش نزنيد! حلال و حرام را با هم مخلوط نكنيد!

{اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ…}؛

«اين شيطان است كه شما را از فقر آينده مي‌ترساند و شما را به فحشا و كار زشت وادار مي‌كند. [به رباخواري و اجحاف { اجحاف : کار بر کسی تنگ گرفتن ، نقصان کردن }در معامله و دروغ گويي و تدليس { تدلیس : فریبکاری ، پنهان کردن عیب چیزی }وادارتان مي‌كند، گوش به حرف شيطان ندهيد]».

{ …وَ اللهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللهُ واسِعٌ عَلِيمٌ} سوره بقره آیه ی 268؛

«خدا به شما وعده‌ي وسعت و مغفرت مي‌دهد و خداوند قدرتش وسيع و [به هرچيزي] داناست».

صبر و بردباري در كسب روزي حلال

اين قدر حرص نزنيد! خدا را در زندگي به حساب بياوريد! نكند اگر امتحاني پيش آمد و رزق مقدّر شما اندكي دير رسيد و تنگدستي به سراغتان آمد، خود را گم كنيد و به وادي معصيت بيفتيد و بخواهيد آن رزق مقدّر خدا را از راه معصيت به دست بياوريد! اين كار را نكنيد! عجله و شتاب نكنيد! گاهي صحنه‌ي امتحان پيش مي‌‌آيد و اندكي تأخير مي‌شود و تنگدستي پيش مي‌‌آيد ولي هرگز خدا را فراموش نكنيد، شيطان را به خودتان راه ندهيد!

(فَاِنَّهُ لايُنالُ ما عِنْدَ اللهِ اِلاّ بِالطّاعَة)؛

آن رزق مقدّر خدا را كه براي شما معيّن كرده، از راه عبادت به دست بياوريد! مطيع فرمان خدا باشيد و حلال و حرام خدا را رعايت كنيد تا اين كه به آن رزق مقدّرِ حلالِ خدا برسيد.

تفاوت معاشران از نگاه امام صادق(ع)

يك جمله هم از امام صادق(ع) بشنويم كه فرمود:

(اَلاِخوانُ ثَلاثَةٌ فَواحِدٌ كَالْغِذاء الَّذِي يُحْتاجُ اِلَيه كُلَّ وقتٍ)؛

«معاشران سه گروهند؛ گروهي مانند غذايي هستند كه پيوسته و در هر زمان مورد نياز انسان است».

ما به رفيق ناصح مشفق، پيوسته نيازمنديم، تا علي‌الدّوام ما را تكان بدهد و ما را از خواب غفلت بيدار كند. اين چنين رفيقی از آب و نان براي ما لازم تر است. اگر نباشد به مرگ ابدي مي‌افتيم!

(وَالثّاني في مَعْني الدَّاء)؛

«گروه دوّم كساني هستند كه معاشرت با آنها مانند درد و بيماري است».

كه عارض انسان مي‌شود و مايه‌ي ناراحتي مي‌گردد و راه تخلّص از آن را نمي ‌يابد.

(والثالِث في مَعْني الدَّواء) تحف العقول صفحه 239 نقل به اختصار؛

«گروه سوّم مانند دارو و درمان دردند { كه انسان گاهي به آن نيازمند مي‌شود ، نه هميشه } »

پس گروه اوّل هميشه مورد نياز انسانند و گروه دوّم هيچ گاه مورد نياز نيستند و گروه سوّم گاهي مورد نياز واقع مي‌شوند.

پروردگارا؛

*به حرمت رسول اكرم و امام صادق(ع) ، همه‌ي ما را به وظايف دينيمان آشنا بفرما.

*با معارف قرآن و اهل بيت(علیهم السلام) آشناترمان بگردان.

*حُسن عاقبت به همه‌ي ما عنايت بفرما.

والسّلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 نظر دهید »

شایستگان

07 مرداد 1394 توسط حبيب آبادي

بعد از پيامبر(ص) كيست كه شايسته‌ي نگهباني دين خدا باشد؟

آري؛ چنين ناموسي را خدا به پيامبر سپرده است. آن وقت پيغمبر بيايد آن را چنان‌كه اهل تسنّن مي‌گويند، در ميان رهگذران بيندازد و برود تا ابوبكر بيايد آن را بردارد و خليفه بشود، دنبالش عمر بيايد و دنبالش معاويه و يزيد و …؟! اينها آمدند دين خدا را ملعبه‌ي دست خود قرار دادند! تا آنجا كه يزيد كه به قول خود خليفةالرسول و وليّ امر مسلمين بود در حال مستي در مجمع عمومي گفت :

(لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا مَلَكٌ جاءَ وَ لا وَحْيٌ نَزَل)؛

«سلطنتي بود دست بني‌هاشم و امروز از آنِ ماست، نه ملكي از آسمان آمده بود و نه وحيي نازل شده بود».

اصلاً منكر وحي و نبوّت شد! و اين نتيجه‌ي گفتار اهل تسنّن است كه: پيامبر آمد دين و ناموس خدا را به دست اين ناكسان سپرد و رفت. آيا مي‌شود اين سفاهت و يا خيانت به اين بزرگي را (العياذ بالله) به رسول خدا نسبت داد؟!

ولي ما شيعه‌ي اماميّه مي‌گوييم: امين وحي خدا ، كه حضرت رسول الله اعظم(ص) است، همان روز اوّلي كه رسالت خودش را ابلاغ كرده، وصايت و خلافت بعد از خودش را نيز اعلام كرده است.همان روزي كه به اطاعت از فرمان خدا:

{ وَ أنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اْلاَقْرَبِينَ} سوره شعراء آیه 214 ؛

جمعي از خويشان نزديك خود از بني‌هاشم را دعوت كرد و رسالت خود را به آنها ابلاغ نمود، فرمود: اوّل كسي كه به من ايمان بياورد، وصيّ و خليفه‌ي من خواهد بود و تنها كسي كه برخاست و اظهار اسلام و ايمان كرد و وعده‌ي نصرت داد، همان نوجوان ده ساله،‌عليّ امير(ع) بود. رسول خدا(ص) فرمود: بنشين! اين ماجرا سه بار تكرار شد. بار سوّم، رسول خدا(ص) دست روي شانه‌ي علي گذاشت و فرمود:

(هذا أخي وَ وَصييّ وَ خَليفَتي مِنْ بَعدي اِسْمَعُوا لَهُ وَ اَطيعُوهُ)؛

«اين برادر و وصيّ و جانشين من بعد از من است، گوش به حرفش بدهيد و اطاعتش كنيد».

اين روز اوّل بود كه بذر وصايت و خلافت در كنار بذر رسالت افشانده شد و فرد معصومي براي تداوم بخشي به رسالت معيّن گرديد. بعد هم در طول اين مدّت بيست و سه سال كه دوران بعثت بود، علي‌الدّوام در شرايط مختلف، مكرّراً تذكّر مي‌داد تا مسأله‌ي خلاف حقّه‌ي اميرالمؤمنين علي(ع) در افكار عموم مسلمانان جا بيفتد و در دل ها راسخ گردد. مثلاً مي ‌فرمود:

(أنْتَ مِنّي بِمَنْزَلةِ هارونَ من موسي) اصول کافی جلد 8 صفحه 104؛

و مي ‌فرمود:

(مَثَلُ اَهلِ بَيْتي كَمَثَلِ سَفينَةِ نُوح مَنْ رَكِبَها نَجَي وَ مَنَ تَخَلَّفَ عَنْها غَرَق)؛

و مي ‌فرمود:

(عَليٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الْحقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُ ما دار)؛

از اين گونه تعبيرات زياد مي ‌فرمود؛ تا سال آخر عمرش كه ماجرای غدير خم پیش آمد و در آن مجمع عمومي مسلمين، دست علي (ع) را گرفت و نشان مردم داد و فرمود:

(مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ)؛

امامان معصوم( علیهم السلام ) ، حافظان دين خدا

آري منطق شيعه اين است كه رسول خدا(ص) كه امين وحي خدا بوده است، تا خودش زنده بود از امانت رسالت و وحي و دين خدا پاسداري كرد و به هنگام رفتن از دنيا به امر خدا اين امانت را به امام معصوم بعد از خودش اميرالمؤمين علي بن ابيطالب(ع) سپرد و امامان بعد از علي(ع) را نيز يكي بعد از ديگري مشخّص كرد تا آخرينشان حضرت مهدي ـ عَجَّلَ اللهُ تَعــََاليََ فَرَجَهُ الشَّريفَ ـ تا هر يك در زمان خودشان نگهبان دين و پاسدار رسالت باشند.

{ هُوَ الَّذِي أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُديََ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ } سوره ی برائت آیه ی 33؛

اين آيه نشان مي‌دهد، آن رسالتي كه از جانب خدا به وسيله‌ي رسول خدا آمده و دين حقّ است، بايد در عالَم بماند تا بر همه‌ي اديان غالب شود؛ هم منطقاً و هم قاهراً و حاكماً و بايد دست نخورده و سالم بماند و اين ممكن نيست مگر اينكه به دست فردي معصوم سپرده شود تا آن فرد معصوم هم، آن دين حقّ را تبيين كند و هم آن را به مرحله‌ي اجرا در آورد، ولذا:

{ …اللهُ أعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ…} سوره ی انعام آیه 124؛

«تنها خدا مي‌داند كه رسالت [ناموس] خودش را به دست چه كسي بسپارد».

به همين علت آن روز كه خدا مي‌خواست نگهبان و پاسدار ناموس خود را معرّفي كند، رسول مكرّمش را مورد تهديد شديد قرار داد و فرمود:

{ يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ…} سوره مائده آیه 67؛

اي رسول! اگر علي را به خلافت و ولايت بعد از خود معرّفي نكني ، اصلاً رسالت خدا را ابلاغ نكرده‌اي، پس علي و يازده فرزند معصومش(ع) موضع رسالت خدا و پاسداران دين خدا هستند.عد از پيامبر(ص) كيست كه شايسته‌ي نگهباني دين خدا باشد؟

آري؛ چنين ناموسي را خدا به پيامبر سپرده است. آن وقت پيغمبر بيايد آن را چنان‌كه اهل تسنّن مي‌گويند، در ميان رهگذران بيندازد و برود تا ابوبكر بيايد آن را بردارد و خليفه بشود، دنبالش عمر بيايد و دنبالش معاويه و يزيد و …؟! اينها آمدند دين خدا را ملعبه‌ي دست خود قرار دادند! تا آنجا كه يزيد كه به قول خود خليفةالرسول و وليّ امر مسلمين بود در حال مستي در مجمع عمومي گفت :

(لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا مَلَكٌ جاءَ وَ لا وَحْيٌ نَزَل)؛

«سلطنتي بود دست بني‌هاشم و امروز از آنِ ماست، نه ملكي از آسمان آمده بود و نه وحيي نازل شده بود».

اصلاً منكر وحي و نبوّت شد! و اين نتيجه‌ي گفتار اهل تسنّن است كه: پيامبر آمد دين و ناموس خدا را به دست اين ناكسان سپرد و رفت. آيا مي‌شود اين سفاهت و يا خيانت به اين بزرگي را (العياذ بالله) به رسول خدا نسبت داد؟!

ولي ما شيعه‌ي اماميّه مي‌گوييم: امين وحي خدا ، كه حضرت رسول الله اعظم(ص) است، همان روز اوّلي كه رسالت خودش را ابلاغ كرده، وصايت و خلافت بعد از خودش را نيز اعلام كرده است.همان روزي كه به اطاعت از فرمان خدا:

{ وَ أنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اْلاَقْرَبِينَ} سوره شعراء آیه 214 ؛

جمعي از خويشان نزديك خود از بني‌هاشم را دعوت كرد و رسالت خود را به آنها ابلاغ نمود، فرمود: اوّل كسي كه به من ايمان بياورد، وصيّ و خليفه‌ي من خواهد بود و تنها كسي كه برخاست و اظهار اسلام و ايمان كرد و وعده‌ي نصرت داد، همان نوجوان ده ساله،‌عليّ امير(ع) بود. رسول خدا(ص) فرمود: بنشين! اين ماجرا سه بار تكرار شد. بار سوّم، رسول خدا(ص) دست روي شانه‌ي علي گذاشت و فرمود:

(هذا أخي وَ وَصييّ وَ خَليفَتي مِنْ بَعدي اِسْمَعُوا لَهُ وَ اَطيعُوهُ)؛

«اين برادر و وصيّ و جانشين من بعد از من است، گوش به حرفش بدهيد و اطاعتش كنيد».

اين روز اوّل بود كه بذر وصايت و خلافت در كنار بذر رسالت افشانده شد و فرد معصومي براي تداوم بخشي به رسالت معيّن گرديد. بعد هم در طول اين مدّت بيست و سه سال كه دوران بعثت بود، علي‌الدّوام در شرايط مختلف، مكرّراً تذكّر مي‌داد تا مسأله‌ي خلاف حقّه‌ي اميرالمؤمنين علي(ع) در افكار عموم مسلمانان جا بيفتد و در دل ها راسخ گردد. مثلاً مي ‌فرمود:

(أنْتَ مِنّي بِمَنْزَلةِ هارونَ من موسي) اصول کافی جلد 8 صفحه 104؛

و مي ‌فرمود:

(مَثَلُ اَهلِ بَيْتي كَمَثَلِ سَفينَةِ نُوح مَنْ رَكِبَها نَجَي وَ مَنَ تَخَلَّفَ عَنْها غَرَق)؛

و مي ‌فرمود:

(عَليٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الْحقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُ ما دار)؛

از اين گونه تعبيرات زياد مي ‌فرمود؛ تا سال آخر عمرش كه ماجرای غدير خم پیش آمد و در آن مجمع عمومي مسلمين، دست علي (ع) را گرفت و نشان مردم داد و فرمود:

(مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ)؛

امامان معصوم( علیهم السلام ) ، حافظان دين خدا

آري منطق شيعه اين است كه رسول خدا(ص) كه امين وحي خدا بوده است، تا خودش زنده بود از امانت رسالت و وحي و دين خدا پاسداري كرد و به هنگام رفتن از دنيا به امر خدا اين امانت را به امام معصوم بعد از خودش اميرالمؤمين علي بن ابيطالب(ع) سپرد و امامان بعد از علي(ع) را نيز يكي بعد از ديگري مشخّص كرد تا آخرينشان حضرت مهدي ـ عَجَّلَ اللهُ تَعــََاليََ فَرَجَهُ الشَّريفَ ـ تا هر يك در زمان خودشان نگهبان دين و پاسدار رسالت باشند.

{ هُوَ الَّذِي أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُديََ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ } سوره ی برائت آیه ی 33؛

اين آيه نشان مي‌دهد، آن رسالتي كه از جانب خدا به وسيله‌ي رسول خدا آمده و دين حقّ است، بايد در عالَم بماند تا بر همه‌ي اديان غالب شود؛ هم منطقاً و هم قاهراً و حاكماً و بايد دست نخورده و سالم بماند و اين ممكن نيست مگر اينكه به دست فردي معصوم سپرده شود تا آن فرد معصوم هم، آن دين حقّ را تبيين كند و هم آن را به مرحله‌ي اجرا در آورد، ولذا:

{ …اللهُ أعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ…} سوره ی انعام آیه 124؛

«تنها خدا مي‌داند كه رسالت [ناموس] خودش را به دست چه كسي بسپارد».

به همين علت آن روز كه خدا مي‌خواست نگهبان و پاسدار ناموس خود را معرّفي كند، رسول مكرّمش را مورد تهديد شديد قرار داد و فرمود:

{ يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ…} سوره مائده آیه 67؛

اي رسول! اگر علي را به خلافت و ولايت بعد از خود معرّفي نكني ، اصلاً رسالت خدا را ابلاغ نكرده‌اي، پس علي و يازده فرزند معصومش(ع) موضع رسالت خدا و پاسداران دين خدا هستند.

 نظر دهید »

وحی

07 مرداد 1394 توسط حبيب آبادي

معاني مختلف وحي

جمله‌ي زيارت:(مَهْبِطَ الْوَحْيِ)؛

«سلام بر شما كه مهبط و فرودگاه وحي هستيد».

«وحي» در قرآن به معاني مختلف آمده است، از جمله‌ي آن معاني، «غريزه» است، چنان ‌كه در مورد زنبور عسل مي ‌فرمايد:

{ وَ أوْحي رَبُّكَ إلَي النَّحْلِ أنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً…}؛ سوره نحل آیه 68

«خدا به زنبور عسل وحي كرد: از كوه ها براي خويش اتخّاذ لانه كن»

يعني غريزه‌ي لانه سازي در كوه را به زنبور عسل داد.

در مورد مادر موسي به معناي «الهام» آمده:

{ وَ أوْحَيْنا إلي اُمِّ مُوسي أنْ أرْضِعِيهِ…} سوره قصص آیه 7

«به مادر موسي وحي كرديم كه موسي [كودك نوزاد] را شير بده».

يعني به او الهام كرديم.

 نظر دهید »

خداوند..رسول..امام..

07 مرداد 1394 توسط حبيب آبادي

ملائكه، در رديف خدا و رسول

وجود ملائكه از معتقدات ماست؛ يعني، اعتقاد داريم موجوداتي در عالم هستند كه خالق حكيم، آنها را آفريده و از حسّ ما پنهانند. به اصطلاح فلاسفه، مجرّد از مادّه‌اند و يا از اجسام لطيفه اند. به هر حال موجوداتي هستند كه ما آنها را احساس نمي‌كنيم، نمي ‌بينيم و لمس نمي ‌كنيم. همان گونه كه معتقديم؛ خدا موجود غيبي است، فرشتگان نيز موجود غيبي هستند؛ يعني، از عالم حسّ ما پنهانند.

در اين آيه‌ي كريمه مي‌خوانيم:

{ ‌آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنْزِلَ إلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ…‌} سوره بقره آیه 285

طبق اين آيه، ملائكه نيز در رديف خدا و كُتُب و رُسُل، از معتقدات و متعلّق ايمان ما هستند. در قرآن كريم براي آنها بال و پر نيز اثبات شده است.

{ ‌اَلْحَمْدُ للهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً اُولِي أجْنِحَةٍ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ…} سوره فاطر آیه 1

«خداوند براي ملائكه بال‌هاي متعدّد قرار داده است، بعضي دو بال و بعضي سه و بعضي چهار بال دارند».

مراتب گوناگون عبادت ملائك

البتّه بال و پر كه در ملائكه گفته مي‌شود، از قبيل بال و پر مرغ و خروس و كبوتر نيست؛ بلكه فرموده‌اند: اين كنايه از احاطه‌ي علمي و نفوذ قدرت و تدبيرشان است و مقاماتشان نيز مختلف است.

{ …ما مِنَّا إلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ}سوره صافات آیه 164

«هر كدام مقام معلومي دارند [و عبادتي مخصوص]».

(مِنْهُمْ رُكَّعٌ لا يَسْجُدُونَ وَ مِنْهُمْ سُجَّدٌ لا يَرْكَعُونَ)؛

«گروهي راكعند و سجده نمي ‌كنند، گروهي ساجدند و ركوع نمي ‌كنند و گروهي ديگر علي‌الدّوام در حال قيام اند».

اين نيزبه مراتب گوناگون عبادت و خضوع آنها در پيشگاه خدا اشاره میکند ؛ وگرنه واضح است كه آنها مانند ما جسمي ندارند كه قيام و قعود و ركوع و سجود داشته باشند. اين به اختلاف مراتب آنها در عبوديّت اشاره میکند ؛ از مرتبه‌ي قيام و مرتبه‌ي قعود، مرتبه‌ي سجود و مرتبه‌ي ركوع؛ كه ما حقيقت آن عبوديّت و مراتب آن را درك نمي‌كنيم. منظور اين‌كه ركوع و سجود، به مراتب بندگي آن ها، و بال و پر به مراتب احاطه‌ي علمي و نفوذ تدبيري آن ها اشاره می کند كه همه چيز عالم تحت تدبير آنها اداره مي‌شود.

تدبير امور، توسّط فرشتگان، به اذن خداوند متعال

{ فَالْمُدَبِّراتِ أمْرا } سوره نازعات آیه ی 5 ؛

«به اذن خدا، تدبير امور مي‌كنند».

آب از آسمان نازل مي ‌كنند ، گياه از زمين مي‌ رويانند. تنطيم ابرها و توزيع آن ها به نواحي مختلف به عهده‌ي آنهاست. طبق روايت، هر قطره‌ي باراني به وسيله‌ي ملكي به زمين نازل مي ‌شود و به جاي خودش مي ‌رسد. اين همه قواي طبيعي در عالم مشغول كارند و مي ‌بينيم؛ که همه روي نظم و حساب دقيق كار مي ‌كنند، معلوم مي ‌شود که يك نيروي الهي بر هر يك از اين نيروهاي طبيعي مسلّط است؛ وگرنه خود طبيعت كه كور و كر است و نمي‌تواند كار خود را تنظیم نمايد. مثلاً برگي را در نظر بگیرید كه از شاخه‌ي درختي مي ‌رويد و بالا مي‌‌آيد، دانشمندان گياه شناس مي‌گويند: هفت قوّه كار مي‌كنند تا يك برگ از شاخه برويد ؛ قوّه‌ي جاذبه، قوّه‌ي ماسكه { سوره نازعات آیه 5 }، قوّه‌ي هاضمه، قوّه‌ي دافعه، قوّه‌ي مربيّه، قوّه‌ي مصورّه و قوّه ي مولّده. اين ها همه دست به دست مي ‌دهند تا برگي از شاخه‌ي درختي مي ‌رويد. آنگاه مي‌بينيم اين برگ چقدر منظّم است. درست مثل اين است كه يك نقّاش ورزيده‌اي با يك قلم بسيار ظريف آن را نقّاشي كرده است كه مثلاً كجا سبز و كجا سرخ و كجا سفيد باشد. كدام قسمتش باريك و كدام قسمتش پهن باشد. شما يك برگ گل را بگيريد و مطالعه كنيد و ببينيد چه دقّت عجيبي در برش قطعات مختلف اين گلبرگ و رنگ آميزي آن به كار رفته تا به اين كيفيّت درآمده است! حال اين هفت قوّه كه قواي طبيعي اند و فاقد درك و شعورند، پس اين نظم و حساب دقيق حيرت‌انگيز از كجاست؟! معلوم مي‌شود که اين قواي هفت‌گانه، تحت تدبير هفت مَلَك كه داراي عقل و درك و شعورند؛ هدايت مي‌شوند. ما نمي‌گوييم: ملائكه همان قواي طبيعي هستند! بلكه مي‌گوييم: قواي طبيعي مسخّر { مُسخّر : تسخیر شده ، به تصرّف در آمده } تدبير ملائكه هستند؛ يعني، يك سلسله نيروهاي الهي و غيبي داراي عقل و شعور، قواي طبيعي را تسخير كرده‌اند و آنها را هدايت مي ‌كنند.

تدبير امور عالم توسط فرشتگان، با اذن وليّ زمان(ع)

آنگاه مي‌گوييم : اين ملائكه نيز در همه جاي عالم با اذن وليّ زمان(ع) به تدبير امور عالم مشغولند؛ يعني، ابتدا بايد به آستان اقدس ولایت عرض ادب کنند و از مقام اقدس او استيذان { استیذان : طلب اذن کردن ، اجازه خواستن } کنند و سپس دنبال كارشان بروند.

هر مَلكي در هر جا و دنبال هر كاري كه مي ‌رود، در هر لحظه با اذن و اراده‌ي وليّ زمان ـ ارواحناله الفدا ـ مي‌رود. در اين زمينه روايتي از حضرت امام كاظم(ع) منقول است كه مي فرمايند :

(ما مِنْ مَلَكٍ يُهْبِطُهُ الله في اَمرٍ ما يُهْبِطُهُ اِلاّ بَدَأ بِالاِمام)؛

«هيچ ملكي نيست كه دنبال كاري برود، مگر اينكه اوّل خدمت امام(ع) مي‌رسد».

(فَعَرضَ ذلِكَ عَليه)؛

«به او عرضه مي‌دارد كه من مأمور اين كار هستم».

(وَ اَنَّ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ مِنْ عِنْدِالله تَبارَكَ وَ تَعالي إلي صاحِبِ هذَا الاَمْرِ)؛ { تفسیر نورالثقلین جلد 5 صفحه 638 }

«از جانب خدا، همه‌ي فرشتگان مأمورند به حضور صاحب‌الامر برسند و با اذن ايشان دنبال كارشان بروند».

كمترين حركت فرشتگان با اذن امامان معصوم(علیهم السلام }

باز روايت مفصّلي هست و از غرائب { غرائب : اصطلاح علم روایی است } روايات است و ضمن آن اين جمله از امام اميرالمؤمنين(ع) رسيده كه به سلمان فرموده است:

(وَ الَّذِي رَفَعَ السَّماءَ بِغَيْرِ عَمَدٍ)؛

«قسم به خدايي كه آسمان را بي ستون برافراشته است».

(لَوْ اَنَّ اَحَدَهُمْ رامَ اَنْ يَزولَ مِنْ مَكانِهِ بقَدْرِ نَفَسٍ واحِدٍ لَما زالَ حتّيََ آذَنَ لَه)؛

«هر يك از فرشتگان بخواهند به قدر يك نفس از جاي خود تكان بخورند، تا اذن من نباشد، تواناي بر حركت نخواهند بود!»

بعد فرمود: اين مقام منحصر به من نيست.

(وَ كذلِكَ يَصيرُ حالُ وَلَديَ الحَسَن)؛

«پس از من فرزندم حسن متصدّي اين امر است».

(وَ بَعْدَهُ الْحُسَيْن وَ تِسْعَةٌ مِن وُلْدِ الحُسين تاسِعُهُم قائِمُهُم)؛ { بحارالانوار جلد 27 صفحه 36 }

امامان( علیهم السلام ) هريك پس از ديگري داراي اين مقامند تا نهمين آنها كه قائمشان هست. پس معناي (مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ)؛ اين شد كه :

«شما اهل بيت رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان هستيد و آنها به خانه و بيت شما رفت و آمد و نزول و صعود دارند».

در هنگام ورود به حرم مطهّرشان اذن دخول مي‌خوانيم:

(ءَ أدْخُلُ يا مَلائِكَة اللهِ المُقِيمِينَ فِي هذَا الْمَشْهَد)؛

«آيا اجازه مي‌دهيد داخل شوم اي فرشتگاني كه مقيم در اين مشهد هستيد؟»

(ءَ أدْخُلُ يا مَلائِكَة اللهِ المُحْدِقينَ بِهذَا الْحَرَم)؛

«آيا اجازه‌ي دخول به من مي‌دهيد اي فرشتگاني كه اطراف اين حرم را گرفته‌ايد!؟»

در زيارت حضرت امام حسين(ع) مي ‌خوانيم:

(اَلسَّلامُ عَلَيْكُم يا مَلائِكَة رَبِّيَ الْمُحْدِقين بِقَبْرِ الْحُسَيْنِ عَليهِ السَّلام)؛

«سلام بر شما اي فرشتگان خداي من كه قبر امام حسين(ع)را در بر گرفته‌ايد».

پس ملائكة الله، هم در زمان حيات امامان( علیهم السلام ) و هم بعد از وفاتشان با آنها در ارتباطند.

 نظر دهید »

اهل بیت پیامبر(ادامه)

07 مرداد 1394 توسط حبيب آبادي

مّا «بَيْتُ النُّبُوَّة»و خانه‌ي پيامبري از سنگ و چوب و آب و گل نيست ، بلكه آن، حقيقت عُلياي نبوّت ختميّه است، تجلّي گاه اسماء و صفات الهيه و محل نزول و صعود حضرت روح الامين و فرشتگان مقرّب است. نبوّت ساير انبيا از شئون و مراتب آن حقيقت عاليه و امّ الحقايق است و تمام كائنات، ريزه خوار خوانِِ نعمت آن خورشيد عالمِ امكان‌اند كه از يك سو، دستي گيرنده از عالم ربوبيّت دارد و از ديگر سو دستي بخشنده به عالم ماسِوا و عالم امكان دارد.

و اهل آن بيت نيز انواري جز اميرالمؤمنين علي (ع)و صدّيقه‌ي كبريََ(س)و سيدي شباب اهل الجنة و ديگر ائمه معصومين{ علیهم السلام }نخواهند بود.

تأكيد بر قرائت زيارت جامعه‌ي كبيره

علاّمه‌ محمد باقر مجلسي (ره) فرموده است : بهترين زيارات از جهت متن و سند و فصاحت و بلاغت، زيارت جامعه كبيره است. پدر بزرگوارش مرحوم ملا محمد تقی مجلسی (ره) در “شرح فقيه” فرموده كه اين زيارت، احسن و اكمل زيارات است و من تا در عتبات عاليات بودم، ائمه{ علیهم السلام } را با خواندن این دعا زيارت می کردم، شيخ ما در “نجم ثاقب” حكايتي نقل كرده است كه با توجه به مضمون آن چنین استنباط مي‌شود كه بايد بر اين زيارت مواظبت كرد و از آن غفلت نکرد و آن حكايت چنين است:

جناب مستطاب تقيّ صالح سيّداحمدبن سيّدهاشم بن سيّدحسن موسوي رشتي تاجر ساكن رشت -ايّده‌الله- حدود هفده سال قبل (از تاريخ نگارش اين متن) به نجف اشرف مشّرف شد و با عالم و فاضل صمداني شيخ علي رشتي طاب ثراه به منزل حقير آمدند و همین که رفتند، شيخ از صلاح و سداد سيّدحسن موسوي رشتي ياد كرد و فرمود: او قضيّه ي عجيبي دارد كه در آن وقت مجال بيان آن نبود. پس از چند روزي با شيخ ملاقات كردم و او آنچه را كه از سيّد شنيده بود براي من به طور كامل نقل كرد. امّا من بسيار تأسّف خوردم كه چرا اين مطالب را از خود او نشنيدم، اگر چه مقام شيخ رحمةالله، اجلّ از آن بود كه در نقل ايشان اندكي خلاف باشد. از اين موضوع گذشت تا اينكه در ماه جمادي الاخر همان سال پس از مراجعت از نجف اشرف ، سیّد مذکور را در كاظمين ملاقات كردم كه از سامرا مراجعت كرده، عازم عجم بود. پس شرح حال او را چنان كه شنيده بودم، پرسيدم؛ از آن جمله قضيّه‌ي مورد نظر را به طور كامل براي من نقل كرد. و آن داستان چنين است كه گفت:

در سال هزار و دويست و هشتاد هجری قمری ، به قصد حجّ بيت الله الحرام از دارالمرز رشت به تبريز آمدم و در خانه حاج صفرعلي تاجرتبريزي معروف، منزل كردم. چون قافله نبود، متحيّر ماندم تا آن‌كه حاجي جبار جلودار سدهي اصفهانی براي حمل کالا عازم سفر به طرابوزن شد. من از او مالي { مال : مرکب ، اسب } كرايه كردم به اتفاق حرکت کردیم. چون به منزل اوّل رسيديم سه نفر ديگر به تشويق حاج صفر علي به من ملحق شدند ( حاجي ملاّ باقر تبريزي حجّه فروش معروف علماء و حاجي سيّدحسين تاجر تبريزي و حاج علي نامي ) پس به اتّفاق روانه شديم تا به اَرزِنَهْْ الرّوم رسيديم و از آنجا عازم طرابوزن و در يكي از منازل بين اين دو شهر حاجي جبار جلودار نزد ما آمد و گفت: اين منزل كه در پيش داريم بسیار خطرناك است، قدري زود بار كنيد كه به همراه قافله باشيد چون در ساير منازل غالباً از عقب قافله با فاصله حرکت می کردیم.

پس ما تخميناً دو ساعت و نيم يا سه ساعت به صبح مانده به اتّفاق به راه افتادیم. به قدر نيم يا سه ربع فرسخ از منزل خود دور شده بوديم كه هوا تاريك شد و برف شروع به باريدن كرد ، به طوري كه رفقا هر كدام سر خود را پوشانيده به سرعت می راندند. من نيز هر چه تلاش كردم تا به آن ها برسم ممكن نشد، تا آن كه آن ها رفتند و من تنها ماندم پس، از اسب پياده شدم و در كنار راه نشستم ، در حالی که بسيار نگران و مضطرب بودم ؛ چون نزديك به ششصد تومان پول براي مخارج راه همراه داشتم، بعد از تأمّل بسیار، بنا را بر اين گذاشتم كه در همين محل بمانم تا فجر طلوع کند و به همان منزلی كه از آنجا بيرون آمده بودیم برگردم و از آنجا چند نفر نگهبان به همراه برداشته به قافله ملحق شوم. در آن حال ، در مقابل خود باغي ديدم و در آن باغ، باغباني كه در دست بيلي داشت كه بر درختان می ‌زد تا برف از آن ها بريزد، پس او نزد من آمد و فرمود : تو كيستي؟ عرض كردم : رفقای من رفته اند و من تنها مانده ام ، راه را نمي‌دانم ، مسیر را گم كرده‌ام؛

فرمود: (به زبان فارسي) : نافله بخوان تا راه را پيدا كني، من مشغول خواندن نافله شدم.

بعد از فراغ از تهجّد ( نافله ی شب ) باز آمد و فرمود: چرا نرفتي؟ گفتم: والله راه را نمي‌ دانم.

فرمود: زیارت جامعه بخوان، من زیارت جامعه را ازحفظ نبودم و هنوز هم حفظ نیستم ، با آن كه مكرّر به زيارت عتبات مشرّف شده ام. پس از جاي خود برخاستم و زیارت جامعه را به طور كامل از حفظ خواندم.

باز نمايان شد و فرمود: نرفتي؟ هستي؟ بي اختيار به گريه افتادم. گفتم : بله هستم ؛ راه را نمي ‌دانم، فرمود: زیارت عاشورا بخوان.من زیارت عاشورا را از حفظ نبودم و هنوز هم حفظ نیستم ؛ پس برخاستم و از حفظ مشغول خواندن زيارت عاشورا شدم تا آن كه تمام صد لعن و صد سلام و دعاي علقمه را خواندم.

ديدم باز آمد و فرمود : چرا نرفتي؟ هنوز هستي؟ گفتم: بله هستم تا صبح.

فرمود: من اكنون تو را به قافله مي‌ رسانم. پس رفت و بر مرکبی سوار شد و بيل خود را به دوش گرفت و فرمود: به رديف من بر مرکب سوار شو، سوار شدم. پس عنان اسب خود را كشيدم، تمكين نكرد و حركت نکرد. فرمود: جلو اسب را به من بده. دادم، پس بيل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد. اسب در نهايت تمكين پيروي كرد، پس دست خود را بر زانوي من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمي‌خوانيد؟ و سه بار فرمود : نافله، نافله، نافله .

باز فرمود: شما چرا عاشورا نمي‌خوانيد؟ و سه بار فرمود :عاشورا، عاشورا، عاشورا.

و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمي‌خوانيد؟ و سه بار فرمود :جامعه، جامعه، جامعه.

و به هنگام حركت به‌ صورت دايره وار سير مي کرد ، يك دفعه برگشت و فرمود : آن ها رفقاي شمايند كه در لب نهر آبي فرود آمده اند و مشغول وضو گرفتن براي نماز صبح هستند. پس من همین که خواسم از مرکب پايين بیایم تا سوار اسب خود بشوم نتوانستم. پس آن جناب پياده شد و بيل را در برف فرو برد و مرا سوار كرد و سر اسب را به سمت رفقا برگردانيد. من در آن حال به فکر افتادم كه اين شخص چه كسي بود كه به زبان فارسي حرف می ‌زد - و حال آن كه ، در آن حدود زباني جز زبان تركي و مذهبي جز مذهب عيسوي نبود - و چگونه با اين سرعت مرا به رفقاي خود رساند ؟ پس ، پشت سر خود نظر كردم، كسي را نديدم و از او آثاري پيدا نكردم، پس به رفقاي خود ملحق شدم. { نقل از مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی }

(وَ مَوْضِعَ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْيِ)؛

در شب ولادت حضرت رحمهٌْْ للعالمين ، رسول اكرم (ص)و ولادت حضرت امام صادق(ع) ، بي تناسب نيست كه ذيل همين سه جمله توضيحاتي عرض كنم.

معناي كلمه‌ي اختلاف

كلمه‌ي مُخْتَلَفْ مشتقّ از كلمه‌ي اختلاف است. اختلاف در اينجا به معناي «آمد و رفت» است ، نه به معناي «مخالفتِ دو نفر يا دو گروه با يكديگر». در قرآن مي‌ خوانيم:

{ ‌إنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِاُولِي اْلاَلْبابِ‌} ( سوره آل عمران ، آیه ی 190 )

«در خلقت آسمان ها و زمين و رفت و آمد شب و روز، نشانه هايي هست از براي انديشمندان؛ تا از روي نظم و حساب دقيقي كه در آفرينش و تدبير آن ها به كار رفته است، پي به علم و قدرت و حكمت آفريننده‌ي آنها ببرند».

شاعر هم مي ‌گويد:

پيريّ و جواني چو شب و روز بـرآمد

ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم

شب شد؛ يعني، شب رفت و روز آمدو ما در اين جمله‌ي از زيارت [جامعه] عرض مي‌كنيم: سلام بر شما كه مختلف ملائكه؛ يعني، محلّ رفت و آمد فرشتگان هستید؛ ملائكه با شما رفت و آمد دارند. اگر انسان يك بار به جايي برود، نمي ‌گويند: آنجا رفت و آمد دارد. بلكه وقتي اين گفتار صحيح است كه مكرّر باشد. به ارتباط مداوم و مكرّر، اختلاف و رفت و آمد گفته مي‌شود و لذا مي گوييم: شما اهل بيت عصمت، مختلف ملائكه هستيد؛ يعني، بيت و خانه‌ي شما محلّ رفت و آمد فرشتگان است و فرشتگان علي‌الدّوام با شما در ارتباط هستند.

 نظر دهید »

حقیقت اهل بیت

07 مرداد 1394 توسط حبيب آبادي

حقيقت متعالي اهل بيت نبوت{ علیهم السلام }

اينك ذيل عبارت (اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّة)توضيحي عرض مي‌ شود:

در اين زيارت، ائمّه‌ي اطهار{ علیهم السلام } را به عنوان «اهل بيت نبوّت» مي‌ستاييم و شايد بتوان گفت ـ چنان‌كه بعضی ارباب معرفت گفته‌اند ـ اين عنوان، جامعِ تمام فضائل و مناقبي { مناقب : آنچه موجب ستودگی گردد از خصلت های نیک } است كه در اين زيارت آمده است و در واقع امّ الفضایل است! چرا ‌كه تمام كمالات امكاني، تحت الشّعاع نور نبوّت ختميّه است و بيت نبوّت سرچشمه‌ي جميع شرافت ها و كرامت هاي انساني است و طبعاً كساني كه اهل اين بيتند از مجموع مكارم و فضايل عالي برخوردار خواهند بود.

اينجا اين نكته‌ي لطيف هم شايان توجّه است كه در زيارت، تعبير به (اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّة)به معني خانه‌ي پيغمبري شده است نه (اَهْلَ بَيْتِ النّبيّ)به معني خانه‌ي پيغمبر و از اين تعبير خاص، امكان استفاده‌ي اين مطلب هست كه بين(بَيْتُ النُّبُوَّة)؛و (بَيْتُ النّبيّ)فرق است. زيرا (بَيْتُ النّبيّ)و خانه‌ي پيامبر، همان خانه‌اي است كه ساختمانش از آب و گل و سنگ و چوب بوده كه در مكّه مولد و زادگاه رسول اكرم(ص)بوده و در مدينه مسكن و مدفنش شده است و اهل آن خانه همان كساني هستند كه در آن خانه سكونت داشته‌اند و عايشه و حفصه و ديگران نيز از همان افراد هستند و البتّه آن خانه نيز از آن جهت كه مَولِد و مسكن و مدفن آن‌حضرت بوده و هست، شايسته‌ي تكريم و تعظيم است و به قول حافظ:

بر زميني كه نـشان كف پــاي تـو بود

سال‌ها سجده‌ي صاحب نظران خواهد بود

اَمُرُّ عـلي الـديارِ ديـارِ ليليََ اُقَبِّلُ ذَا الْجَدارَ وَ ذَا الْجِدارَا

وَ ما حُبُّ الدّيارِ شَغَـفْنَ قَلْب ي ولكِن حُبُّ مَن سَكَنَ الدّيارَا

 نظر دهید »

معجزه قران عزیز...

31 خرداد 1394 توسط حبيب آبادي

سلام.

لطفا صفحه 204 قرآن شریف روباز فرمایید:

آیه109 روتلاوت بفرمایید…

این سوره نهمین سوره قرآن کریم است.

سپتامبرنهمین ماه میلادیست.

این آیه درجزء 11 است.

روزوقوع حادثه معروف 11 سپتامبر بوده.

نام خیابان این حادثه جرفن هارن بوده.

انتهای آیه بادوکلمه جرف هار ختم شده.

لطفا به معنای آیه توجه فرمایید.

 نظر دهید »

لذت نماز

19 خرداد 1394 توسط حبيب آبادي

آیت الله بهجت:
 اگر سلاطین عالم بدانند که در نماز چه لذتی وجود دارد آنها سلطنت را رها کرده تا به این لذت دست پیدا کنند...
آیت الله علامه"محمد تقی مصباح یزدی":
 حضرت آیت الله بهجت از روز اول فهمیده بود که برای چه آفریده شده و چه راهی را باید طی نماید تا به مقصد اصلی برسد به همین دلیل ایشان به چنین درجات بالایی دست پیدا کرد. 
گریه ها و شکسته شدن صدای آیت الله بهجت در نماز، نشان می داد که ایشان چیزی را درک کرده بود که امثال ما به آن نرسیده ایم و از ایشان نقل شده است که فرموده بودند" اگر سلاطین عالم بدانند که در نماز چه لذتی وجود دارد آنها سلطنت را رها کرده تا به این لذت دست پیدا کنند".
 انجام واجبات و ترک محرمات تکه کلام آیت الله بهجت بود و به این کارها اعتقاد راسخ داشت.
 نظر دهید »

سید ملت فرمودند:...

19 خرداد 1394 توسط حبيب آبادي


یکی از اموری که لازم به توصیه و تذکر است، آن است که اسلام نه با سرمایه‌داری ظالمانه و بی‌حساب و محروم کنندة توده‌های تحت ستم و مظلوم موافق است، بلکه آن را به طور جدی در کتاب و سنت محکوم می‌کند و مخالف عدالت اجتماعی می‌داند ـ گرچه بعض کج‌فهمان بی‌اطلاع از رژیم حکومت اسلامی و از مسائل سیاسی حاکم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طوری وانمود کرده‌اند (و باز هم دست برنداشته‌اند) که اسلام طرفدار بی مرز و حد سرمایه‌داری و مالکیت است و با این شیوه که با فهم کج خویش از اسلام برداشت نموده‌اند چهرة نورانی اسلام را پوشانیده و راه را برای مغرضان و دشمنان اسلام باز نموده که به اسلام بتازند، و آن را رژیمی چون رژیم سرمایه‌داری غرب مثل رژیم امریکا و انگلستان و دیگر چپاولگران غرب به حساب آورند، و با اتکال به قول و فعل این نادانان یا غرضمندانه و یا ابلهانه بدون مراجعه به اسلام‌شناسان واقعی با اسلام به معارضه برخاسته‌اند ـ و نه رژیمی مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم لنینیسم است که با مالکیت فردی مخالف و قائل به اشتراک می‌باشند با اختلاف زیادی که دوره‌های قدیم تاکنون حتی اشتراک در زن و همجنس بازی بوده و یک دیکتاتوری و استبداد کوبنده در برداشته.
بلکه اسلام یک رژیم معتدل با شناخت مالکیت و احترام به آن به نحو محدود در پیدا شدن مالکیت و مصرف، که اگر بحق به آن عمل شود چرخهای اقتصاد سالم به راه می‌افتد و عدالت اجتماعی، که لازمة یک رژیم سالم است تحقق می‌یابد. در اینجا نیز یک دسته با کج فهمیها و بی‌اطلاعی از اسلام و اقتصاد سالم آن در طرف مقابل دستة اول قرار گرفته و گاهی با تمسک به بعضی آیات یا جملات نهج البلاغه، اسلام را موافق با مکتبهای انحرافی مارکس و امثال او معرفی نموده‌اند و توجه به سایر آیات و فقرات نهج‌البلاغه ننموده وسر‌خود، به فهم قاصر خود، بپاخاسته و «مذهب اشتراکی» را تعقیب می‌کنند و از کفر و دیکتاتوری و اختناق کوبنده که ارزشهای انسانی را نادیده گرفته و یک حزب اقلیت با توده‌های انسانی مثل حیوانات عمل می‌کنند،‌ حمایت می‌کنند.
وصیت من به مجلس و شورای نگهبان و دولت و رئیس جمهور و شورای قضایی آن است که در مقابل احکام خداوند متعال خاضع بوده؛ و تحت تأثیر تبلیغات بی‌محتوای قطب ظالم چپاولگر سرمایه‌داری و قطب ملحد اشتراکی و کمونیستی واقع نشوید، و به مالکیت و سرمایه‌های مشروع با حدود اسلامی احترام گذارید، و به ملت اطمینان دهید تا سرمایه‌ها و فعالیتهای سازنده به کار افتند و دولت و کشور را به خود کفایی و صنایع سبک و سنگین برسانند.
و به ثروتمندان و پولداران مشروع وصیت می‌کنم که ثروتهای عادلانة خود را به کار اندازید و به فعالیت سازنده در مزارع و روستاها و کارخانه‌ها برخیزید که این خود عبادتی ارزشمند است.
و به همه در کوشش برای رفاه طبقات محروم وصیت می‌کنم که خیر دنیا و آخرت شماها رسیدگی به حال محرومان جامعه است که در طول تاریخ ستمشاهی و خان‌خانی در رنج و زحمت بوده‌اند. و چه نیکو است که طبقات تمکندار به طور داوطلب برای زاغه و چپرنشینان مسکن و رفاه تهیه کنند. و مطمئن باشند که خیر دنیا و آخرت در آن است. و از انصاف به دور است که یکی بی‌خانمان و یکی دارای آپارتمانها باشد.
 نظر دهید »

پدرمعنویم گفت...

19 خرداد 1394 توسط حبيب آبادي

 
وصیت اینجانب به آن طایفه از روحانیون و روحانی‌نماها که با انگیزه‌های مختلف با جمهوری اسلامی و نهادهای آن مخالفت می‌کنند و وقت خود را وقف براندازی آن می‌نمایند و با مخالفان توطئه‌گر و بازیگران سیاسی کمک، و گاهی به طوری که نقل می‌شود با پولهای گزافی که از سرمایه‌داران بیخبر از خدا دریافت برای این مقصد می‌کنند کمکهای کلان می‌نمایند، آن است که شماها طرْفی از این غلط کاریها تاکنون نبسته و بعد از این هم گمان ندارم ببندید. بهتر آن است که اگر برای دنیا به این عمل دست زده‌اید ـ و خداوند نخواهد گذاشت که شما به مقصد شوم خود برسیدـ تا درِ توبه باز است از پیشگاه خداوند عذر بخواهید و با ملت مستمند مظلوم هم‌صدا شوید و از جمهوری اسلامی که با فداکاریهای ملت به دست آمده حمایت کنید، که خیر دنیا و آخرت در آن است. گرچه گمان ندارم که موفق به توبه شوید. و اما به آن دسته که از روی بعض اشتباهات یا بعض خطاها، چه عمدی و چه غیر عمدی، که از اشخاص مختلف یا گروهها صادر شده و مخالف با احکام اسلام بوده است با اصل جمهوری اسلامی و حکومت آن مخالفت شدید می‌کنند و برای خدا در براندازی آن فعالیت می‌نمایند و با تصور خودشان این جمهوری از رژیم سلطنتی بدتر یا مثل آن است، با نیت صادق در خلوات تفکر کنند و از روی انصاف مقایسه نمایند با حکومت و رژیم سابق. و باز توجه نمایند که در انقلابهای دنیا هرج و مرجها و غلط‌رویها و فرصت‌طلبیها غیر قابل اجتناب است و شما اگر توجه نمایید و گرفتاریهای این جمهوری را در نظر بگیرید ـ از قبیل توطئه‌ها و تبلیغات دروغین و حملة مسلحانة خارج مرز و داخل، و نفوذ غیر قابل اجتناب گروههایی از مفسدان و مخالفان اسلام در تمام ارگانهای دولتی به قصد ناراضی کردن ملت از اسلام و حکومت اسلامی، و تازه کار بودن اکثر یا بسیاری از متصدیان امور و پخش شایعات دروغین از کسانی که از استفاده‌های کلان غیر مشروع بازمانده یا استفاده آنان کم شده، و کمبود چشمگیر قضات شرع و گرفتاریهای اقتصادی کمرشکن و اشکالات عظیم در تصفیه و تهذیب متصدیان چند میلیونی، و کمبود مردمان صالح کاردان و متخصص و دهها گرفتاری دیگر، که تا انسان وارد گود نباشد از آنها بیخبر است ـ و از طرفی اشخاص غرضمند سلطنت‌طلب سرمایه‌دار هنگفت که با رباخواری و سودجویی و با اخراج ارز و گرانفروشی به حد سرسام‌آور و قاچاق و احتکار، مستمندان و محرومان جامعه را تا حد هلاکت در فشار قرار داده و جامعه را به فساد می‌کشند، نزد شما آقایان به شکایت و فریبکاری آمده و گاهی هم برای باور آوردن و خود را مسلمان خالص نشان دادن به عنوان «سهم» مبلغی می‌دهند و اشک تمساح می‌ریزند و شما را عصبانی کرده به مخالفت برمی‌انگیزانند، که بسیاری از آنان با استفاده‌های نامشروع، خون مردم را می‌مکند و اقتصاد کشور را به شکست می کشند.
اینجانب نصیحت متواضعانة برادرانه می‌کنم که آقایان محترم تحت تأثیر اینگونه شایعه‌سازیها قرار نگیرند و برای خدا و حفظ اسلام این جمهوری را تقویت نمایند. و باید بدانند که اگر این جمهوری اسلامی شکست بخورد به جای آن یک رژیم اسلامی دلخواه بقیة الله ـ روحی فداه‌ ـ یا مطیع امر شما آقایان تحقق نخواهد پیدا کرد، بلکه یک رژیم دلخواه یکی از دو قطب قدرت به حکومت می‌رسد و محرومان جهان، که به اسلام و حکومت اسلامی رو[ی] آورده و دل باخته‌اند، مأیوس می‌شوند و اسلام برای همیشه منزوی خواهد شد؛ و شماها روزی از کردار خود پشیمان می‌شوید که کار گذشته و دیگر پشیمانی سودی ندارد. و شما آقایان اگر توقع دارید که در یک شب همة امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالی متحول شود یک اشتباه است، و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزه‌ای روی نداده است و نخواهد داد. و آن روزی که ان‌شاء‌الله تعالی مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه شود و یکروزه عالم اصلاح شود؛ بلکه با کوششها و فداکاریها ستمکاران سرکوب و منزوی می‌شوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عامیهای منحرف، آن است که برای ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فرا گیرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا لله و انّا الیه راجعون.
 نظر دهید »

بشنوازبچه های ولایت...

02 خرداد 1394 توسط حبيب آبادي

بشنودگوش گرگهای خبیث     مملکت مال بچه های علیست    خط پایان اسراییل    بسته بر پلک های سید علیست
 نظر دهید »

فرازهای زیارت جاامعه کبیره

02 خرداد 1394 توسط حبيب آبادي

 بسم الله الرحمن الرحیم

«شيخ صدوق» در كتاب «من لا يحضره الفقيه» از يكى از ياران حضرت هادى(عليه السلام) روايت كرده كه گفت:
خدمت آن حضرت(عليه السلام) عرض كردم: يابن رسول الله! زيارتى به من تعليم فرما كه از حيث بلاغت كامل باشد و با آن، هر كدام از شما را كه خواستم زيارت كنم،
فرمود: پس از غسل زيارت، هرگاه به درگاه حرم رسيدى بايست و بگو:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ
گواهى دهم كه معبودى نيست جز خداى يگانه اى كه شريك ندارد و گواهى دهم كه محمّد كه درودهاى خدا بر او و آلش باد بنده و رسول اوست
و چون وارد حرم شدى و نگاهت به قبر افتاد، مى ايستى و سى مرتبه اَللهُ اكْبَرُ مى گويى. سپس اندكى با آرامش دل و آرامش تن و كوتاه گرفتن گام ها راه مى روى،
آنگاه مى ايستى و بار ديگر سى مرتبه اَللهُ اكْبَرُ مى گويى،
سپس نزديك قبر مطهّر مى روى و چهل مرتبه اَللهُ اكْبَرُ مى گويى(تا صد مرتبه الله اکبر كامل شود)
{چنان كه مجلسى اوّل گفته: شايد علت گفتن صد مرتبه تكبير اين باشد كه مبادا زائرى - با توجّه به عبارات بلند اين زيارتنامه درباره ائمّه: - دچار غلوّ شود و يا از عظمت خداوند متعال (و اين كه آنچه آنها دارند از جانب خدا و به اذن خداست) غافل گردد (روضة المتقين، جلد 5، صفحه 453) } 
 نظر دهید »

شرح زیارت جامعه کبیره ...

02 خرداد 1394 توسط حبيب آبادي

 

فرازهایی از زیارت جامعه کبیره:


در مقطع ابتدایی زیارت‌نامه، «‌السَّلامُ عَلَیکُمْ یا أَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ‌(سلام بر شما اى اهل بيت نبوّت، و جايگاه رسالت،و عرصه رفت‏‌وآمد فرشتگان)» امام هادی(علیه السلام) این معانی را آورده‏ است:
خداوند متعال اهل بیت(علیهم السلام) را به کرامت خود مخصوص کرده و آنان را پایگاه رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و محلّ نزول وحی قرار داده ‏است.

این کار خداوند از صفات کمالیه‏‌ای ناشی شده است که اهل بیت(علیهم السلام) دارای آن بوده و به واسطه آن به قلّه‌‏ای رسیده بودند که در بلندای آن، میان علم و حلم و کرامت و رحمت جمع نموده بودند.
اهل بیت(علیهم السلام) پایگاه رسالت خداوندی بوده‏‌اند. چراکه خداوند متعال آن‏ها را گذشته از رهبری مسلمانان، برای تصدّی منصب رهبری بشریت انتخاب کرده است.

امام هادی(علیه السلام) در فراز «‌السلام علی ائمة الهدی و مصابیح الدجی‌(سلام بر پيشوايان هدايت، و چراغ‌هاى تاريكى)» بر نکات ذیل تاکید می‌کند:
اهل بیت(علیهم السلام) پیشوایان هدایت‏‌اند و دیگر کسانی که از اهل بیت(علیهم السلام) نیستند اما متصدّی امر امامت می‏شوند، مخالف خطّ هدایت بوده و جزو ائمۀ ضلال یا پیشوایان گمراهی محسوب می‏گردند. به همین دلیل است که معارف دین را جز از پیشوایان از اهل پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نباید گرفت و مسیر حرکت جز مسیر حرکت آنان نباید باشد.
ائمه(علیهم السلام) کسانی هستند که دارای عقل کامل بوده، پناهگاه مردم جهان و وارثان پیامبران بوده و آنان مَثَل اعلای انسانیت‌اند که دیگران باید به آن‏ها اقتدا کنند و صاحبان دعوت به بهترین کمال‌‏ها هستند که دیگران باید دنباله‌رو آنان باشند.
اهل بیت(علیهم السلام) محلّ معرفت خدا و مسکن برکت خدا هستند. آنان معدن حکمت خداوند متعال، حافظان سرّ حضرت حقّ، حاملان علم کتاب او و جانشینان پیامبر او هستند.
این دعوت‌کنندگان به سوی حقّ دارای چند ویژگی هستند که اصالت آن‏ها را در مسیر الهی‌‏شان روشن می‌‏کند:
آنان دعوت‌کنندگان به سوی خدا و راهنمایان مردم به راههای رضایت و خشنودی حضرت احدیت‏‌اند.
ائمه(علیهم السلام) در راه اطاعت از اوامر خداوند متعال ثابت قدم هستند.
به خداوند متعال محبّت تام و تمام دارند.
در توحید خداوند متعال مخلص هستند.
شعائر الهی از قبیل امر و نهی خداوند متعال توسّط آنان آشکار می‌شود.
آنان هیچگاه در کلام و گفتار و همچنین در عمل از امر خداوند متعال پیشی نمی‏گیرند.
در ادامه زیارت به اصلی‏ترین عناصر فکری تشیع اشاره می‌کند:
ایمان به این‏که جز خدای یکتا خدائی نیست و از هر گونه شریک منزّه است.
ایمان به این‏که حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) بنده خاصّ و برگزیده و رسول پسندیده خداوند است.
ایمان به اینکه امامان شیعه نیز دارای مقام عصمت و کرامت هستند.
در فرازهایی از این زیارت به جنبه‏‌های عملی رفتار ائمه اطهار این چنین اشاره شده است:
برقرار داشتن عهد و میثاق الهی و محکم نمودن پیمان طاعت آن ذات اقدس.
نصیحت کردن مردم و خیرخواهی برای آنان در آشکار و پنهان برای رضای خدا.
دعوت مردم به راه حقّ به وسیله برهان و حکمت و پند و موعظه نیکو.
ایثار دائم در راه خداوند با گذشتن از جان و صبر کردن بر ناملایمات.
برپاداشتن نماز و پرداخت زکات و عمل کردن دائم به سایر عبادات و حدود دین اسلام.
حفظ شریعت اسلامی به جهت سالم ماندن از تحریف.
تسلیم در برابر قضا و قدر الهی.
تأکید بر وحدت راه پیامبران و تصدیق پیامبران گذشته.
فراز دیگر این زیارت «‌فالراغب عنکم مارق واللازم لکم لاحق والمقصر فی حقکم زاهق‌ (روگردان از شما خارج از دين، و ملازمِتان ملحق‌شونده‌ی به شما،و كوتاهى‌كننده در حقّتان قرين نابودى است)» به عاقبت گروه دوستداران اهل بیت(علیهم السلام) و دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) می‌پردازد و دوستداران را اهل سعادت و دشمنان را اهل شقاوت معرفی می‌کند.
در فقرات «‌فبلغ اللّه‏ بکم أشرف محل المکرمین وأعلی منازل المقربین وأرفع درجات المرسلین‌» این نکات را بیان می‌کند:
ضرورت ایمان به رجعت ائمه و بر پا شدن دولت آنان.
اهمّیت زیارت قبور ائمه(علیهم السلام).
اهمّیت ایمان به رجعت.
ضرورت آمادگی دائم برای کمک رسانی به دولت آنان تا این‏که آن دولت در سرتاسر زمین حکم فرما شود.
ضرورت بیزاری جستن از دشمنان آنان.
خوشحالی مؤمنین به آنچه خداوند متعال به دست اهل بیت(علیهم السلام) روزی آنان گردانیده است.
وحدت مسلمانان به صورت صحیح، جز تحت لوای اهل بیت(علیهم السلام) تحقّق نخواهد یافت.
ایمان به اهل بیت(علیهم السلام) امری عاطفی نبوده بلکه باید از سر بیداری، ادراک، تحقیق و پژوهش باشد.
 نظر دهید »

شرح زیارت جامعه کبیره ...

02 خرداد 1394 توسط حبيب آبادي

                                                                                           

زیارت جامعه :

زیارت جامعه کبیره از مهم‌ترین و کامل‌ترین زیارتنامه‌های امامان معصوم(ع). این زیارتنامه از سوی امام هادی(ع) در پاسخ به درخواست یکی از شیعیان صادر شده است. مضمون زیارتنامه باورهای شیعه درباره امامت، مقام امامان و وظایف شیعیان در مقاب ائمه اطهار(ع) است. زیارت جامعه کبیره را می‌توان حاوی یک دوره مباحث امام شناسی در قالب عبارات فصیح و دلنشین‌ به حساب آورد.

سبب نامگذاری:


به زیارتنامه‌‌ای که ویژه زیارت امام خاصی نیست، «زیارت جامعه» می‌گویند و از آنجا که این زیارت متنی مفصل‌تر از بقیه زیارتنامه‌ها دارد به «زیارت جامعه کبیره» معروف شده است. متن زیارت جامعه کبیره به گونه‌ای است که می‌توان آن را هنگام زیارت هر یک از امامان(ع) از دور یا نزدیک قرائت کرد.
 

سند زیارت جامعه:


این زیارت را شیخ طوسی در تهذیب[۱] و ابن بابویه در من لایحضره الفقیه[۲] نقل کرده‌اند.
متن این زیارت از امام هادی(ع) نقل شده است. ابن بابویه آن را از طریق محمد بن اسماعیل برمکی از موسی بن عبداللّه نخعی و او از امام هادی نقل کرده است[۳] جوینی خراسانی در فَرائِدُ السِّمْطَین [۴] آن را از حاکم نیشابوری از طریق ابن بابویه آورده است.
با وجود این، این زیارتنامه بر پایۀ تقسیم حدیث به روش سَنَدی، به علت وجود موسی بن عبداللّه نخعی در میان راویان آن، که شخصی مُهمل و ناشناخته است صحیح به حساب نمی‌آید. [۵] البته، از نظر حدیث‌شناسان سده‌های نخستین هجری، که به کمک قرائنی حدیث را تنها به صحیح و غیرصحیح تقسیم می‌کردند،[۶] این زیارتنامه صحیح به شمار می‌آمده است.
اعتماد ابن بابویه به این زیارت، خود از مُرجِّحات و از قرائن تقویت کننده سند آن است.[۷] افزون بر این، شیعه امامی آن را به گونه‌ای تلقی به قبول کرده‌اند که اگر فرد بصیر و اهل نقدی بخواهد، می‌تواند بر صحت آن ادعای اجماعِ کاشف از قول معصوم کند.
شُبَّر[۸] این زیارت را در ردیف نهج البلاغه و صحیفه سجادیه قرار داده که فصاحت و بلاغت آنها در مرتبه‌ای است که صدور آن از غیر معصوم پذیرفتنی نیست. احسائی [۹] نیز پس از بررسی سند زیارت جامعه کبیره می‌گوید این زیارت از جهت لفظ و معنا در مرتبه‌ای است که انسانِ آگاه پی می‌برد که کلام معصوم است و لذا نیاز به بررسی سند ندارد.
علامه مجلسی درباره آن می‌گوید:
این زیارت کامل ترین زیارت ها از دور یا نزدیک است.[۱۰]
مجلسی اول نیز در شرح من لایحضره الفقیه می‌گوید:
این زیارت، بهترین زیارت و کامل‌ترین آنهاست و من همواره در پرتو آن به زیارت ائمه اطهار(ع) در اعتاب مقدسه نایل می‌شدم.
محدث نوری معتقد است [۱۱] ابن بابویه در روایت خود متن آن را تلخیص و برخی قسمتها را که منطبق بر عقایدش نبوده، حذف کرده است.
 نظر دهید »

ولایت مداران...

02 خرداد 1394 توسط حبيب آبادي

بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است. امام حسین(ع)

 نظر دهید »

سران شیطانی...

18 اردیبهشت 1394 توسط حبيب آبادي

فهرست برخی از اعضای گروه بیلدربرگ
نقشه بر اساس تعداد اعضای شرکت کننده در گروه
نوشتار اصلی: فهرست شرکت‌کنندگان در گروه بیلدربرگ

فهرست زیر شامل افرادی است که در گذشته و یا در زمان حال در گروه بیلدربرگ عضویت داشته و دارند. از این افراد، برخی از اعضای دائم گروه بیلدربرگ هستند و برخی تنها در زمانی خاص در همایش‌های سالیانه گروه بیلدربرگ به عنوان «مهمان» دعوت شده‌اند.
اعضای خاندان‌های سلطنتی

پرنس فیلیپ همسر الیزابت دوم، ملکه بریتانیا و دوک ادینبورو
پرنس چارلز ولیعهد بربیتانیا و پرنس ولز (از ۱۹۸۶ میلادی - تاکنون)
ملکه بئاتریکس هلند[۲]
کلاوس فون آمسبرگ، همسر ملکه هلند
ویلم الکساندر، ولیعهد هلند (۲۰۰۱)
خوآن کارلوس اول، پادشاه اسپانیا
ملکه سوفیا، همسر خوآن کارلوس پادشاه اسپانیا
شاهزاده اینفانتا کریستینا، دختر خوآن کارلوی پادشاه اسپانیا
پرنس فیلیپ، ولیعهد بلژیک
کارل گوستاو شانزدهم، پادشاه سوئد
هانس ادام دوم، شاهزاده لیختن اشتاین
پرنس الکس، شاهزاده دانمارک

بیل کلنتون
سیاست‌مداران
انگلستان

گوردن براون نخست‌وزیر سابق بریتانیا (از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۱۱ میلادی)
تونی بلر نخست‌وزیر اسبق بریتانیا و میانجی گروه چهارجانبه صلح خاورمیانه معروف به «کورتیت»
جان میجر نخست‌وزیر اسبق بریتانیا
مارگارت تاچر نخست‌وزیر اسبق بریتانیا
جیمز کالگهان نخست‌وزیر اسبق بریتانیا
ادوارد هیث نخست‌وزیر اسبق بریتانیا
هارولد ویلسون نخست‌وزیر اسبق بریتانیا

فرانسه

والری ژیسکار دستن رئیس‌جمهور اسبق جمهوری فرانسه
لیونل ژوسپن نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه
ژرژ پمپیدو نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه
دومینیک دوویلپن نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه (سال ۲۰۰۳ میلادی)
لورن فابیوس نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه
میشل روکارد نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه
پیر بروگووی نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه

 نظر دهید »

شأن نزول آیه ولایت

10 اردیبهشت 1394 توسط حبيب آبادي

بسیاری ازمفسران ومحدثان،چه ازشیعه وچه  ازاهل سنت،نقل کرده اندکه این آیه درشأن حضرت علی علیه السلام نازل شده است.

مضمون مشترک روایات نقل شده آن است که روزی مستمندی وارد مسجدگردیدوتقاضای کمک نمود.دراین هنگام ،حضرت علی علیه السلام درحالی که دررکوع بودند انگشترخویش رابه اوبخشید.(1)

بنابراین مقصوداز« ألذین آمنواألذین یقیمون الصلاة …» (2)درآیه موردبحث امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است.

 

منابع:

(1).ر.ک:الغدیر،ج2ص52 و53

(2).سورمائده،آیه55

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

تاملکوت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اعتقادی
  • اخلاق
  • مذهبی
  • مناسبتی
  • سیاسی

Random photo

انتخاب ازدیدگاه قرآن.

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس